توکل و اعتماد به استاد معنوی :
انسان ها در وضعیتی کاملا بیهوده زندگی می کنند؛ اگر استاد و مرشدی بر سر راه این انسان ها قرار بگیرد، در نظر آنها آن استاد مهمل جلوه خواهد کرد؛ انسان ها کور و کرند و نور الهی و صوت الهی را نمی توانند تجربه کنند مگر اینکه واقعیت و حقیقت استاد معنوی خود را آنچه که هست بپذیرند؛ توکل و اعتماد و اعتقاد به استاد معنوی باعث می شود که در دیدن استاد شریک شوید؛ انسان یاد گرفته ناهوشیار باشد و خود را به نفهمی بزند؛ اگر انسانی حرف از خدا و حقیقت بزند برای دیگر انسان ها غیر قابل فهم است، چون خود را به ناهوشیاری زده اند.
با پست های اختصاصی خودشناسی استاد موکتی در سایت بسوی خدا با ما همراه باشید.
همدردی و درک مرید از استاد معنوی :
مرشد گاهی دیوانه بنظر می رسد؛ آگاهی مریدان در حد کمی است و مرشد را دیوانه می پندارند؛ استاد معنوی گاهی غیر منطقی و گاهی بسیار لج باز به نظر می رسد و تنها دلیلی که او را از بقیه انسان ها جدا می کند این است که او کاملا هشیار و آگاه است و عموم انسان ها در خواب هستند؛ برای درک مرشد به همدردی بسیار عظیمی نیاز می باشد و این همدردی بین مرید و استاد پلی را بوجود خواهد آورد؛ تو می توانی بدون اینکه مرید باشی به حرف های استاد معنوی گوش دهی؛ ترانه را می شنوی، به موسیقی گوش می دهی، ولی معنی آن را نخواهی فهمید؛ استدلال را می شنوی، ولی نتیجه گیری را از دست می دهی؛ می بینی و حرف استادت را می شنوی ولی به نقطه ای که استاد اشاره می کند آگاهی پیدا نمی کنی!.
همدردی و هم حسی عاشقانه مرید با استاد معنوی :
رابطه سخنگو و مخاطب در کار نیست؛ رابطه مرید و مراد بایستی عاشقانه باشد؛ احساس همدردی با استاد با عشق شکل می گیرد؛ وقتی همدردی وجود داشته باشد هم حسی زیاد دور نیست؛ همدردی خیلی راحت و آسان به هم حسی تبدیل می شود؛ این تبدیل با تلاش نیست؛ اگر در وقت مناسب تخمی را در زمین بکاری با آمدن بهار گل های بسیاری خواهی داشت؛ در همدردی هنوز مقداری فاصله وجود دارد؛ در این وضعیت بین دو مجهول مبهم سرگردان نمان؛ به سمت نور حرکت کن؛ بگذار خورشید حقیقت طلوع کند؛ مرید و مراد که مجذوب هم شده اند دیگر از هم جدا نیستند؛ آن لحظه ادراک و آگاهی حاصل می شود و این ادراک به تو آزادی می دهد.
مجذوب شدن مرید به مراد :
تو مرشد را می بینی، در چشمانش نگاه می کنی و کلامش را می شنوی و بدون اینکه آنها را برگردان و ترجمه کنی، آن را خواهی فهمید؛ دیگر ذهن واسطه نیست؛ تو با عشق، ارتباط مستقیم با خدا پیدا خواهی کرد؛ در واقع یک اتحاد و اتصال واقع شده است؛ نه یک ارتباط.
نخستین مرحله گامی است که از سوی شاگرد برداشته می شود (مشغول جمع آوری اطلاعات)؛
دومین گام هنرجو و شاگرد یکی می شوند، دیگر کسی نظاره گر نیست، مشارکت را قبول می کند؛ مرید دیگر به دانش علاقه ای آنچنانی ندارد؛ چرا؟ چون علاقه او تبدیل به شناخت و دانستن می شود؛
مرحله سوم پیدا شدن مجذوب است؛ اینک از منبع پایان ناپذیر مرشد می نوشید؛ ساقی ای که هیچگاه پیاله آن خالی نمی شود و مست از جذبه الهی؛ اگر مطلقا می خواهی درک کنی و آگاهی را پیدا کنی باید مجذوب باشی.
سوختن مرید در آتش عشق مرشد و تولدی دوباره :
شاگرد تنها واژه ها را می فهمد، مرید مقداری از معنی و واژه ها را می فهمد و عاشق آگاهی محض است؛ بخاطر داشته باش که باید از تمام این مراحل بگذری؛ شجاعت داشته باش؛ نزدیک شو و فاصله ها را در هم شکن؛ اگر از نزدیک شدن بترسی همیشه درجا خواهی زد؛ شخص می تواند تمام عمر شاگرد یا مرید باقی بماند؛ به مرشد نزدیک شو؛ به نور او آغشته شو؛ آن نور فقط نور نیست؛ آن نور انعکاس آتش عشق درون استاد معنوی است؛ این آتش تو را خواهد سوزاند؛ بسوز، چرا که تولّدی دوباره در آغوش خدا بسیار بر تو نزدیک خواهد بود…
از پیج اینستاگرام ما بازدید نمایید